سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
صفای عالم عشقت گمانم جاودان می بود که عشق و مهر ونامت را به سینه جاودان کردم به عشقت رنجها بردم چو وصلت آرزویم بود زجورت ای حبیب دل زچشمم خون روان کردم دمی در عالم مستی در آغوشت نهان بودم چه شبها با خیال تو به رویاها سفر کردم وجودت اختر قلبم دو چشمت آفتاب دل خدا میداند و قلبم ز جورت پشت من خم شد
نظرات شما عزیزان:
دلی پر مهر و احساسی به راهت نیمه جان کردم
دوصد دم در غم و ماتم زجورت من فغان کردم
چه رویاها به عشق تو به آهی نوش جان کردم
هزاران کاش می دیدی زهجرت من چسان کردم
دل از تو برنمی گیرم وصالت رانشان کردم
Power By:
LoxBlog.Com |